سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اس ام اس های از آب گذشته - معارف اسلامی
 
...

صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا



خنده،بزرگترین اسلحه در جنگ با زندگیست. امیدوارم همیشه مسلح باشى.



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/7/16 توسط ایران

عراق هشت سال جنگید اسیرگرفت®ما نجنگیده اسیرتیم®



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/7/16 توسط ایران

رفاقت ایستادن زیرباران وخیس شدن باهم نیست.رفاقت آنست که یکی برای دیگری چتری شودو اوهیچ وقت نداندکه چرا خیس نشد.



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/7/16 توسط ایران

دم هرچی رفیقه گرم،کمرهرچی نارفیقه خم،روی هرچی بی مرامه کم،برای دشمنانت آرزوی زلزله بم،زیرچشم دشمنانت نم،ایشالانبینی غم!



خدایابه فرشتگانت بسپاردرلحظه لحظه نیایش خویش دوستان مراازیادنبرند.



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/7/15 توسط ایران
روزی رسول خدا صل الله علیه و آله نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
2- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/7/15 توسط ایران

مه من نقاب بگشا زجمال کبریایی
که بتان فروگذارند اساس خودنمایی
شده انتظارم از حد چه شود که رخ نمایی
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی
چه کسم، چه کاره ام من که رسم به عاشقانت
شرف است انکه بوسم قدم ملازمانت
به کمین استخوانی که همی خورم ز خوانت
همه شب نهاده ام رو چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه ی گدایی
چو بنای کار عاشق، همه سوز و ساز دیدم
ز جهانیان گروهی به ره حجاز دیدم
ره عشق را یکسر به نیاز و ناز دیدم
چو به عشق غرق گشتم همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
دم صبح گشت ما را به فضای باغ مسکن
به خیال آنکه دلخوش شوم از چنین نشیمن
که بگفت عندلیبی به هزار ناله با من
سر وصل گل ندارم ز چه رو روم به گلشن
که شنیده ام ز گلها همه بوی بی وفایی
شیخ بهایی



با سلام و کمال افتخار انتصاب بجا و شایسته شما را به سمت وزارت تبریک گفته و امید است با دیدن این اس ام اس لحظاتى ذوق زده شده و خود را وزیر احساس کنید.سازمان روحیه بخشى به جوانان جویاى نام

بنویس نام مرا بر کف دستت ای دوست*تاکه دروقت قنوتت نروم ازیادت

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
.: Designed By Night-Skin.com :.


بازدید امروز: 296
بازدید دیروز: 871
کل بازدیدها: 7554448

[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ]